کلمات سخت درس 1 تا 17

به نام خدا

فارسی هشتم طالب تبار

کلمات سخت از نظر املایی

ستایش:

خطابخش ـ پوزش پذیرـ متفق ـ الهیتش ـ کُنه ـ ماهیتش ـ ماورای جلالش ـ بَصَرـ مُنتهای جمالش ـ تأمل ـ صفایی ـ به تدریج ـ حاصل ـ‌ مُحال ـ مصطفی

درس اول:پیش ازاین ها

قصر ـ قصه هاـ الماس ـ بُرجَش ـ عاج وبلور ـ رعد و برق ـ طنین ـ سیل وطوفان ـ نعرۀ توفنده اش ـ حضور ـ پرس وجو ـ تصویر ـ قصد ـ خلوت ـ وضویی ـ بی کینه ـ بوریا

درس دوم: خوب جهان را ببین

دلایل ـ خالق بی همتا ـ اسرار پیچیدۀ حکیمانه ـ خفّاشان ـ چونان چراغی ـ پرتو ـ اصلی ـ حدقه ـ متناسب ـ پای داس مانند ـ قدرت ـ دفع ـ جثه ـ طاووس ـ خزان دیده ـ زَرناب ـجلوۀ خاصی

شعر:صورتگر ماهر

حیران ـ خاک تاریک نژند ـ نغز کتمکار ـ کاین ـ تصاویر ـ قاه قاه ـ هجر ـ زار زار ـ صورتگر ماهر ـ بی تقلید غیر ـ صحفۀ هستی

درس سوم: ارمغان ایران

کهن ـ درازنا ـ سپند فرو فروغ وفرزاتنگی وفرهیختگی ـ تیره رأی ـ خیره روی ـ ارمغان ـ خامه ـ پیراسته ازهرآلایش ـ پلشتی ـ ددی وبدی ـ والایی ـ میهن شکوهمند ـ خاستگاه ـ گرد ـ یلان پردل ـ همگنان ـ تبار ـ نژاده وازاده ـ نستوه ـ بسنده ـ بدان سان ـ ستبر وستوار ـ هرآینه ـ دریغ نورزد ـ هان وهان ـ خوار ـ مدار ـ سپاس بگزار ـ بی گزند.

درس چهارم:سفرشکفتن

حکیمی ـ وضع بهتری ـ الآن ـ آه بلند ـ فرصت ها ـ ثانیه شمار ـ گذر ـ مسخره ـ بهتره ـ حتّی ـ تصوّری ـ تصویر رویایی ـ موفّق ـ درآمدی عالی ـ نصیب ـ اعتبار ـ کسب کرده اید ـ بی عاطفه ـ آرمانی ـ منطقی ـ انسانیّت ـ اصول ـ عدّه ـ پرفراز ونشیب ـ دائمی ـ مهارت ها ـ ابزار ـ مراسم مذهبی ـ جماعت ـ آداب خاص ـ حسّ وحال ـ آراسته ـ مشقّت ـ استعدادها وضعف ها ـ ارتباط مؤثر ـ تصمیم گیری ـ تدبیر ـ مناسب ـ چیرگی ـ احساسات وهیجانات ـ مهر ـ جست وجو ـ طراوت .

درس پنجم : راه نیک بختی

زین ـ سعادت ـ سحرخیز ـ  سحرگهان ـ خرسند ـ تمیز ـ چابکی ـ زنهار ـ ضرر ـ جامه ـ تأمّل.

درس ششم : آداب نیکان

جُنید بغدادی ـ عارفان قرن سوم هجری ـ مُریدان ـ احوال ـ بُهلول ـ طلب ـ صحرایی ـ ارشاد ـ عرض کرد ـ طعام خوردن ـ بسمالله ـ لقمه ـ برخاست ـ مُرشد خلق ـ هنوز ـ به قدر ـ بی موقع ـ فهم مستمعان ـ آداب ـ خواست برخیزد ـ از بهر خدا ـ دعوی ـ  معترف ـ فرع ـ اصل ـ حلال ـحرام ـ صد ارزاین گونه ـ رضا ـ بُغض وکینه وحسد ـ ذکرحق.

درس : اخلاق رایانه ای

دست آورد های جدید علمی ـ چگونگی زیست انسان ـ استعداد خدادادی ـ بیفزاید ـ چُرتکه ـ چاپار ـ اُسطُرلاب ـ جامعه ومحیط زندگی  اجتماعی ـ عصر چیرگی ـ رایانه ـ به طور کُل ـ تسلّط ـ فنّاوری ـ تار وپود ـ آداب وهنجارهای فرهنگی ـ سنّت های اعتقادی ـ خاصّی ـ داد وستد ها ـ حریم ـ اهل ـ معیرها ـ تربیت ـ حرمت ـ امنیّت ـ فضا ـ آسیب های جدّی ـ امکانات ـ هویّت اصلی ـ ره آورد تمدّن ـ علم زدۀ غرب ـ اینترنت ـ مظاهر ـ ضعیف ـ سمت وسو ـ منظره ـ روح انگیز ـ جلوۀ جمال ـ وارونه ـ طوفان خیز ـ گِل ولای ـ  مسیرکمال ـ خلاق متعالی ـ سبب غفلت واسارت ـ پوچی ـ فضایل ـ پای بند ـ رعایت حقوق.

درس هفتم : آزادگی

دلق ـ خار ـ همی بُرد ـ لنگ لنگان ـ کای فرازنده ـ نوازنده ـ نَژَند ـ جیب ـ عزّت ـ حدِّ من ـ ثنا ـ عطا ـ سُفتن ـ شکر گزاری ـ خِرف گشته ـ خواری ـ خارکشی ـ زین به ـ فلان ـ خسی ـ عزّ آزادی وآزادگی ام .

درس هشتم :نوجوان باهوش

میرزاابوالقاسم فراهانی ـ حفظ اشعار ومطالب ـ به طور کامل ـ نوه اش ـ مجالس شُعرا ـ معرّفی کرد ـ قصیده ـ غزل ـ لحظه ای مکث کرد ـ حلاوت ـ زهر ـ شاهد ـ ساقی ـ ارادت لحجۀ خاصّی ـ فوق العاده ـ فلسفه ـ استعداد بی نظیری ـ قائم مقام ـ سیاست ـ هیاهو ـ قلک ذهنش ـ طراوت ـ تعارف کرد ـ کاشف الکل ـ خیره ـ تأسف بار ـ اسحاق ـ بگذار لیاقت را ثابت کنم ـ زکریای رازی ـ رمیده ـ انیس ومونس ـ هلهله ـ مقام صدرالعظمی ـ لقب ـ منشأ خدمات.

درس نهم : قلم سحر آمیز

چالدران ـ مقاومت دلیرانه ـ کمال الدّین بهراد ـ تصوّر مرغی ـ سقف غار ـ هدهد صبا ـ سبا ـ حیف ـ طایر ـ قلم سحر آمیز ـ طبیب ـ استانبول ـ استعمار وبیدادگری ـ مرجع تقلید ـ شیعیان ـ تنباکو ـ تحریم کند ـ فتوا ـ در حکم محاربه ـ توطئه.

درس دهم :پرچم داران

پیکره ـ ستم ها وگزندها ـ عزّت واراده ـ دفاع مقدّس ـ گستاخی ها ـ  جنگ تحمیلی ـ خیل عظیم ـ سدّی ـ نفوذ ناپذیر ـ هجوم وحشیانه ـ حامیان ـ جنب وجوش ـ آزاده و زنده دل ـ تازش ـ حماسه های شگفت انگیز ـ تخصّص وتعهّد ـ سرزنده وپاک آیین ـ مایۀ عزّت ـ افتخار نسل ـ سینما ـ زیور وشکوه خلاقیّت ـ عرصه ها ـ آزاد منش ـ مأوا ـ مسکن ـ اهریمن ـ ناموس ـ حبّ وطن.

 

درس یازدهم : شیر حق

اخلاص عمل ـ مُنزّه ـ دَغَل ـ خَدو ـ مأمور ـ شیرهوا ـ شهوت ـ بادِ آز ـ سزا.

درس دوازدهم : ادبیات انقلاب

معاصر ـ جلوه ای ویژه ـ فروپاشی نظام شاهنشاهی ـ شورانگیز ـ برجسته ـ برپایۀ اصل ولایت فقیه ـ اعتقاد ـ مذهبی ـ اصلی ترین عامل ـ سبب استواری ـ حقیقت ـ ازمیان برخاست ـ بنیان گذار ـ تعالیم الهی ـ اعلام کردند ـ سرچشمۀ زایا ـ ابزارها و عوامل گوناگون ـ انسجام ـ مقصود ـ همۀ اثار نظم ونثر ـ جامعه ـ مثنوی مولوی ـ منش اجتماعی اشخاص ـ اصولا ـ واقعۀ عظیم  ـ معیارهای ارزشی ـ جلوه گر ـ شرافت ـ تعهّد ـ ستم ستیزی ـ فضلیت ـ صفا ـ ایثار ـ محتوای آثار ـ آرمان ها .

درس سیزدهم :یاد حسین

تف ـ سخنور ـ دوات ـ خامه ـ آه وافسوس ـ غُرقۀ بحر بلا ـ میتپیدی ـ عطشان ـ نسل حیدر ـ اصغر ـ شط ـ کوثر ـفرات ـ صف مَحشر ـ کِلک ـ رقم ـ مکرّر.

درس شانزدهم : پرندۀ آزادی

چونان پرنده اژی بیمناک ـ دوزخ ـ توفان ـ تفنگ صیّادی سنگدل ـ فلسطین ـ بی غلط تلفّظ کند ـ بعثت ـ صعود کن ـ سدرة المنتهی ـ خیره کردند ـ چونان مشعل ـ بشارت ـ آه ـ خیانت ها ومزدوری ها ـ هرقدر ـ غزّه ـ حماسه ـ بتازید ـ استوار ـ گستره ـ زیتون ـ مهیّا ـ افقی ـ چهرۀ قدس ـ رخسارۀ پرفروغ .

درس هفدهم:راه خوشبختی

شکسپیر ـ ساحل مقصود ـ جزرومد ـ فرصت ـ غنیمت بشمارید ـبسا اشخاص ـ نتیجۀ غفلت ـ گذرعمر ـ اعماق ـ تاب وتحمّل ـ شروع ـ اصلا ـ از فرط غرور ـ تلف ـ صرفه جویی ـ مسرور ـ صبرـ توکّل ـ اعمال وافعال ـ اوقات ـ عجول ـ تفکر وتأمل ـ اقدام تصمیم ـ بلافاصله ـ تعلّل ـ مرتّب ـ معیّنی ـ نشاط وشتاب واضطراب ـ منحرف ـ متنت ـ شعار ـ راه پر خوف ـ سلسلۀ کائنات ـ مخصوص ـ صرف کنیم ـ نظام آفرینش ـ مرتکب ـ ندامت ـ حسرت ـ ثمر ـ محال .    

 

                        

 

 

 

 سامی

کنایه

کنایه : واژه ای عربی است که در زبان فارسی نیز به کار می رود از نظر


 واژگانی پوشیده گویی و نداشتن صراحت در گفتارمعنی می دهد.


کنایه ها


چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.


چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.


چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.


چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.


چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.


حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.


حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.


حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.


حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.


حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.


حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست..


خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .


خر پول : پول دارو ثروتمند.


خر تو خر بودن : هرج و مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.


 خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.


خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است


آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.


میان دعوا نرخ معین می کند:


مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن


میان دعوا حلوا خیر نمی کنند:


منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم


 کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است.


میان دو سنگ آرد خواستن:


آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است.


میان زمین و آسمان ماندن:


سرگردان کار خود بودن ، سرگشته و حیران ماندن


چراغ هیج کس تا صبح نسوزد:


روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست.


چراغ پای خودش را روشن نمی کند:


همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.


چاه نکنده منار دزدیدن:


بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن.


چشم آب نخوردن:


انتظار درست شدن کاری را نداشتن ، باور نکردن


چشم بسته غیب گفتن:


سخن گفتن از بدیهیات ، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع دارد.


کاسه چه کنم در دست داشتن:


دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکیبودن.


کاسه و کوزه را سرکسی شکستن:


دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.


کاش پاهایم شکسته بود:


اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم.


کاسه ای زیر نیم کاسه بودن:


سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن


کاری بکن بهر ثواب ، نه سیخ بسوزد نه کباب:


اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن.


چاقو دسته خودش را نمی برد:


هیچ آدم عاقلی به خودش زیان نمی زند، خویشاوند به خودی آزار نمیرساند.


چاه کن همیشه در ته چاه است:


هر بدی و ظلم به دیگران در پایان گریبانگیر خود آدم میشود.


همانند: چه مکن بهرکسی،اول خودت دوم کسی.


چشم و همچشمی کردن:


رقابت کردن با دیگران ، هم طرازی نمودن با اطرافیان


چشم وگوشی کسی باز بودن:


از همه جا آگاه بودن، درجریان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهمیده


چشم و گوش بسته :


از هیچ جا و هیچ چیز باخبر نبودن، چیزی نیاموخته و بی تجربه


گدا بازی درآوردن:


مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن


گذر پوست به دباغخانه می افتد:


هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.


همانند:کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم میرسه


گربه آمد و آن دنبه را برد:


باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.


گربه را دم حجله باید کشت:


از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.


میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود:


در پی سودجودیی می افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست.



میدان دادن به کسی:


فرصت کار و فعالیت به کسی دادن ، ا جازه زور آمایی دادن.


میرود از آسمان شوربا بیاورد:


بسیار بلند قامت است ، روز بروز بلندتر میشود.


میرزا قشمشم:


آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره


رکاب دادن :


سر موافقت داشتن – مطیع شدن


رگ خواب کسی را به دست آوردن:


نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن


رگ دیوانگیش گل کردن:


از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن


رنگ به رنگ شدن:


از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار


روبراه بودن:


مرتب و آماده بودن – سرسازش داشتن


روده بزرگه روده کوچیکه را خورد:


از شدت گرسنگی بیتاب شده – سروصدای شکم گرسنه درآمده


روده درازی کردن:


یکریز حرف زدن – پرگویی و وراجی کردن


سامی

چگونه شعر ها را حفظ کنیم

حفظ شعر:


برای حفظ شعر بهترین روش این است که ابتدا بیت اول شعر وبعد بیت


 دوم آن را حفظ می کنند و سپس هردو بیت را باهم تکرار می کنند. به


 همین ترتیب تا آخر. برای حفظ شعر،خواندن آن باصدای بلند بسیار بسیار


 مفید تر از آهسته خواندن آن است. زیرا به این ترتیب وزن و آهنگ شعر، به


 خاطر سپردن ساده تر می کند. همچنین توجه به مفهوم شعر در حین


 حفظ آن نیز مانع فراموش کردن بعضی از بیت ها و جا افتادن آنها


 فراموش کردن بعضی ازبیت ها و جا افتادن آنها می شود. هنگامی که


 میان دو بند یا دو بیت ارتباط منطقی یافت نمی شود باید خودمان به


 سادگی پس از چند ثانیه ، رابطه ای ساختگی میان واژه هایی که درآن به


 هم به پیوستگی ازبین رفته، برقرار کنیم. 


همایونی