حکایت های شیرین

وجودم به نام آنکه زجودبی وجودش به وجود امد


                 متن ادبی

J           حکایت


ازبهلول پرسیدند:درقبرستان چه می کنی?در جواب گفت:با


 جمعی نشسته ام که  به آزار من نمی رسانند ,حسادت نمیکنند,دروغ نمی گویند,طعنه نمی زنند ,خیانت نمی کنند,قضاوتنمی کنند ,مرا به یاد سرای آخرت می اندازندو بالاتر از همه این ها اگرپیش شان بروم پشت سرم بد گویی نمی کنند0




Jانشای کوتاه

 

انشای پسر بچه آلمانی به پدررفتگرش :


پدرعزیزم,من به خوبی می فهمم که بسیار با شرف است آنکسی که انسان باشد و بین آشغال ها نان پیدا کند تا آنکس که آشغال باشد و بین انسان ها نان پیدا کند0

 

گاهی یک جمله کوتاه پیامی بسیار بزرگ دارد0




v           حکایت

 

گویند:پارسایی مهمان پادشاهی بود چون به خوردن طعاممشغول شد کم تر ازآن خورد که می خواست .چون به نماز

برخاستند بیش از آن کرد که عادت او بود تا پادشاه بیشتر به او علاقه پیدا کند.چون به خانه خود بازگشت  سفره خواست تابخورد.پسری داشت عاقل و باهوش;گفت:ای پدر,مگر غذا نخوردی?گفت:در حضور پادشاه چیزی نخوردم که به کار آید .فرزند خندیدوگفت:

نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید!!!




 

[خلاصه داستان

 

فردی در یک روستا مرتکب قتل می شود ماموران به فردی بی گناه مظنون می شوند,س از دستگیری ومحاکمه به اعداممحکوم می گردد,در روز اجرای حکم از او می خواهند که خواستهی خود را مطرح کند تا بتوانند آ ن را برآورده بسازند.محکوم می خواهدکه او را از این ستون به آن ستون منتقل کنند ,برای برآوردن این خواسته مدتی طول می کشد ماموری از راه میرسد وخبر دستگیری قاتل اصلی را می دهد از آن زمان این ضرب المثلدر میان مردم رایج شد0(ستون تا ستون فرج است)




حقیقت