ﺗﻠﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺍﻣﺸﺐ

نویسنده: محبوب - ۱۳٩٤/٤/٢٩

ﺗﻠﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺍﻣﺸﺐ

ﮐﺴﯽ ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ

ﺗﻮﯾﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ؟

ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ

ﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ !

ﺗﻮ ﻫﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺰﻥ


ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ .…

ﺑﺰﻥ ﺁﻫﻨﮓ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ

ﺻﺪﺍﯼ ﭼﮏ ﭼﮏ ﺳﺎﺯﺕ

ﻣﯿﺎﻥ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ

ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺸﺐ

ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ .…

ﺗﻮ ﺍﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺑﮕﺬﺭ

ﯾﻘﯿﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ

ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﻝ ، ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ...

پندددددددددددددددددددد

نویسنده: محبوب - ۱۳٩٤/۳/۳٠

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد.....

کسی را تحقیر نکن شاید محبوب خدا باشد......

هیچ گناهی را کوچک ندان شاید خشم خدا در آن باشد....

از هیچ غمی ناله نکن شاید: امتحانی از سوی خدا باشد....

شعر کمی طنز

نویسنده: محبوب - ۱۳٩٤/۳/٤

عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند

هردو از احساس نفرت پر شدند....

دل به چشمان کسی,وابسته بود

عقل از این بچه بازی خسته بود....

حرف حق با عقل بود اما چه سود

پیش دل حقانیت مطرح نبود....

دل به فکر چشم مشکی فام بود

عقل آگاه از خیال خام بود....

عقل با او منطقی رفتار کرد

هرچه دل اصرار,عقل انکار کرد....

کشمکش ها بینشان شد بیشتر

اختلافی بیشتر از پیشتر....

عاقبت عقل از سر عاشق پرید

بعد از آن چشمان مشکی را ندید....

تا به خود امد بیابانگرد بود

خنده بر لب از غم این درد بود.....